سیبکـــــالــــ ـ ـ ـ

هر پست این وبلاگ یه قطرست که اَ «مثلاً» مغز اینجانب چکیده!

سیبکـــــالــــ ـ ـ ـ

هر پست این وبلاگ یه قطرست که اَ «مثلاً» مغز اینجانب چکیده!

جهل نویس

بفهم ...  

             ما در سرزمینی زندگی می کنیم ... که دروغ پادشاه است و مکر ... وزیر ...!

۳مین بار

دلم گرفت ییهو ...  

                              برای سومین بار ... تو خواب ... 

  دلمو شکوندی ...  

                               عمو ش///ر ... قرار ما این بود ...؟!  

 

 

من نا امیدت کردم ؟

فاینااااال«!»

خداوندا تمام فاینال هارا top  بفرماااا »» :))

خ۰خ۰خ۰

- می خواهم برم ... 

+ کجا ؟!  

- یه جای خیلی خیلی دور ... 

+ با کی ؟! 

- تنها ... 

+ واسه چی ؟ 

- آقا جان می خواهم برم یه جای که اینقده واسه هر کلمه سوال پیچم نکنن!!!  

 

 

*** جدا چن وقته اعصاب معصاب واسه هیچکی نمونده ... اوضاع مردم خرابه !

!!

یکی از نکات وبلاگا که دلم می خواد **** توش اینه که مردم واسه وباشون آهنگ میزارن :-w   

دیروز بابام اومده بود جای Pc کارم داش فک کن با اون همه ابوهیتی که من جلوش دارم یهو دید داره این آهنگ پخش میشه :  

داره داره چشمات به من می گه .... که داره کم کم عاشقم میشه !!! 

یعنی جدّی بعضیا با چندش بازیاشون گن می زنن تو سیستم وبلاگ نویسی ها ! 

 

 

+ آزار دهنده ترین چیز تو وبلاگ نوشتن همین نوشتنه عنوانه ... اگه دقت کرده باشین من که همیشه چرت و پرت می زنم !  

+ متوجه شدم که کل پستای من قدّه یه دونه پ.ن وبلاگای زرده!

One last goodbye

How I needed you
How I grieve, now you're gone
In my dreams I see you
I awake so alone

I know you didn't want to leave
Your heart yearned to stay
But
the strength I always loved in you
Finally gave way

Somehow I knew you would leave me this way
Somehow I knew you could never never stay
And in the early morning light
After a silent peaceful night
You took my heart away
And my being

In my dreams I can see you
I can tell you how I feel
In my dreams I can hold you
And it feels so real

I still feel the pain
I still feel your love
I still feel the pain
I still feel your love

And somehow I knew you could never never stay
And somehow I knew you would leave me
And in the early morning light
After a silent peaceful night
You took my heart away
 oh I wish, I wish you could have stayed 

 

**

یکی از خصوصیات بارز این جانب که  به بابام رفته  اینه ...  

با آدمایی که اکثرا" ‌دوستشون دارن نمی گردم و ازشون بدم میاد ... و دقیقا" سره بزنگاه همه هم همین حسو پیدا می کنن و می فهمن که حق با من بوده!

نی نامه ...

بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جداییها حکایت می‌کند
کز نیِستان تا مرا بُبریده‌اند
از نَفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شَرحه شَرحه از فِراق
تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
هرکسی کو دورماند از اصل خویش
بازجوید روزگارِ وصل خویش 
 

 

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفتِ بدحالان و خوش‌حالان شدم
هرکسی از ظنّ خود شد یارِمن
از درون من نجست اسرار من
سرّ من از نالهٌ من دور نیست
لیک، چشم و گوش را آن نور نیست

  

آتش است این بانگ نای ونیست، باد
هرکه این آتش ندارد نیست‌باد
آتشِ عشقت کاندر نی فتاد
جوششِ عشق است کاندر می فتاد 

 

 

نی حدیثِ راهِ پرخون می‌کند
قصه‌های عشقِ مجنون می‌کند
محرمِ این هوش جز بی‌هوش نیست
مَر زبان رامشتری جز گوش نیست
 

 

هرکه جز ماهی زآبش سیرشد
هرکه بی‌روزیست روزش دیرشد

هرکه را جامه ز عشقی چاک شد
او زحرص و جمله‌عیبی پاک شد

شادباش ای عشقِ خوش‌سودای ما
ای طبیبِ جمله‌علتهایِ ما
ای دوایِ نِخوَت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

جمله‌معشوقست‌و عاشق، پرده‌یی
زنده، معشوقست وعاشق، مرده‌یی

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر، وایِ او 

 

آینه‌ت دانی چرا غَمّاز نیست
زان که زنگار از رخش ممتاز نیست
آینه کز زنگِ آلایش جداست
پُر شعاع نور خورشید خداست
رو تو زنگار از رخ او پاک کن
بعد از آن، آن نور را ادراک کن 

 

+ یه برنامه تو گوشیم دارم  : مثنوی معنوی و دیوان شمس ! تا بازش کردم  با این که نمی دونستم نی نامه چیه روش کلیک کردم و این اومد :)

شاید که همه ی اینا یه خیال واهی بوده...

شاید همه ی اینا یه خیال واهی بوده ... اینکه تو عزیزترین کَسَم بودی و هستی !  

 اینکه من بهت خیلی نزدیک بودم ! خیلی دوستت داشتم ... شاید تو هم خیلی دوستم "داشتی" !  

اینکه منم مثه خیلیا حتی برای نفس کشیدنم هم به یاده تو و محبتات احتیاج داشتم... 

اینکه تو سخت ترین دورانِ زندگیم زمانی که زندگیمون توی یه حالت بحرانی قرار داشت و همه چی به یه مو بند بود بهم کمک کردی و من شاید قدر ندونستم:(  

اینکه  من به تمام اون چیزایی که بهم نسبت میدادی و اینکه باهات آشنا شده بودم افتخار می کردم و اینو بزرگ تریم موهبت زندگیم می دونستم!  

اینکه من دختر تو بودم ... اینکه من و تو خیلی زودزود دلمون برای هم تنگ می شد و تو می گفتی این یعنی شباهت بین من و تو ... 

اینکه تو ... خیلی زود منو پَس زدی ... خیلی حیلی خیلی زود!!! اونقدر که حتی نتونستم تو چشمات نگا کنم و بگم : دست مریزاد!!!

باااازمی گردیم!

درووود؛ 

 

یه سوال : بعد از دو هفته / سه هفته میای تو وب خاک گرفتتو درو دیوارشو یه دستمال می کشی... بعد میری یه چیزی توش بنویسی  که همه ی اینا توش باشه :  

 

                  همه اینکه خیلی خوشحالی و دلت واسه همه چیز و همه ی دوستان تنگ شده  

                  هم یه فحش جانانه به پی سی و ویندوز اکس پی بدی !  

                    

                  هم اینکه تمام اتفاقات مهمی که تو این چن وقته افتاده رو توضیح بدی  

                    

                  و خیلی چیزای دیگ ه.... 

       

 

چی می نویسی!؟